کد مطلب:314188 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

شیخ اگر پشیمانی، بلند شو
حجةالاسلام جناب آقای حاج شیخ علی اكبر قحطانی حفظه الله تعالی، از قول یكی از دوستانش چنین نقل می كند:

9. مرحوم والدم، حاج حسین اسماعیلی، كه فرد بسیار ثقه ای بوده، بارها برایم نقل كرد كه، در راه مسافرت به مشهد مقدس با یك شیخ پیرمرد از اهالی شیراز همسفر



[ صفحه 627]



شدم. در ضمن راه به من گفت: تاكنون چند نوبت به كربلای معلی رفته است. از او سؤال كردم: آیا در طول این مسافرتها، كرامتی از این بزرگواران دیده ای؟ گفت: بلی، بعد از سفرهای زیادی كه رفته بودم، در یك نبوت عرض كردم: ای ابوالفضل العباس علیه السلام، دلم می خواهد در كربلا بمیرم و همین جا به خاك روم. فورا مریض شدم و حالم رو به وخامت گذاشت، تا شب جمعه پیش آمد. به رفقا گفتم: امشب مرا كنار قبر آقا ببرید و صبح بیایید، چنانچه مرده بودم دفنم كنید و چنانچه زنده بودم با شما برمی گردم. رفقا مرا كنار مرقد حضرت بردند. نیمه های شب بود كه از مردن در كربلا پشیمان شدم و هوای وطن در سرم افتاد. عرض كردم: آقا پشیمانم، با شما بنی هاشم نمی شود یك شوخی كرد؟! من شوخی كردم و نمی خواهم اینجا بمیرم. بیهوش شدم و در اثنای بیهوشی دیدم كه آقا از ضریح مبارك بیرون آمد و با جلوی پای خود به بدنم اشاره كرد و فرمود: شیخ، اگر پشیمانی بلند شو!

بیدار شدم و دیدم دیگر هیچ آثار كسالتی در من نیست.